با عقیق لب او لعل بدخشان کم گیر


با گل عارض او لالهٔ نعمان کم گیر

سخن سرکشی سرو سهی بیش مگوی


قد یارم نگر و سرو خرامان کم گیر

با وجود لب لعل و خط مشگ آسایش


یاد ظلمت مکن و چشمهٔ حیوان کم گیر

شب تاریک اگرت وصل میسر گردد


با رخش چشمهٔ خورشید درخشان کم گیر

میلت ار جز بتماشای گلستان نکشد


در جمالش نگر و طرف گلستان کم گیر

غمزه اش بین و دگر شوخی عبهر کم گوی


خط سبزش نگر و سبزهٔ بستان کم گیر

وصل آن حور پریچهره گرت دست دهد


نام جنت مبر وملک سلیمان کم گیر

گوش بر قول مغنی کن و برطرف چمن


صبحدم نغمهٔ مرغان خوش الحان کم گیر

خواجو این منزل ویرانه به اندازهٔ تست


از اقالیم جهان خطهٔ کرمان کم گیر